جدول جو
جدول جو

معنی دوش ورز - جستجوی لغت در جدول جو

دوش ورز
استراحت نوبتی به هنگام شخم زدن زمین و سپردن کار به دست کشاورز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست ورز
تصویر دست ورز
کسی که کارهای دستی می کند، کارگری که با دست و بدون کمک ماشین کار بکند
فرهنگ فارسی عمید
(عَ رَ تَ / تِ)
دین طلب. کسی که به کسب حقایق دین همت گمارد:
خسروغازی محمود محمد سیرت
شاه دین ورز هنرپرور کامل فرهنگ.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
صنعتگر. صانع. آنکه با دست کار کند چون سفالگر و آهنگر و مسگر و کفشگر و درودگر. کارگری که با دست کار کند و چیزی سازد چون نجار. صاحب صنایع یدی. کار دستی کننده. صاحب صنعت دستی:
چهارم که خوانند اهنوخوشی
همان دست ورزان با سرکشی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان ورگهان بخش هوراند شهرستان اهر. آب آن از رود خانه قره سو تأمین می شود. 397 تن سکنه. صنایع دستی زنان، فرش بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
وسیله ای نازک از چوب برای حمل بار با پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
کوله پشتی
فرهنگ گویش مازندرانی
روی شانه
فرهنگ گویش مازندرانی
استخوان کتف
فرهنگ گویش مازندرانی
پیرامون، اطراف، حوالی
فرهنگ گویش مازندرانی